شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸

سوت می کشم
تنهایی ام را
خالی تر از قطاری
که بی تو می آید

۶ نظر:

  1. سلام دوست من
    منم لذت بردم
    منتظر كاراي بعديت مي مونم

    پاسخحذف
  2. سلام . کارهاتون رو خوندم . ایده های خوبی دارید . من فکر می کنم ادبیات ما بیش از حد به طبیعت پرداخته و ادبیات ما اشباع شده از عناصرطبیعت . شعر شاعران به نام اکنون مثل آقای عبدالملکیان یا رسول یونان و آقای اسداللهی رو که می خونیم می بینیم که پره از عناصر مربوط به طبیعت . به نظر من اگه ما اومانیستی تر به قضیه نگاه کنیم ایده های جدیدتر و به روزتری رو کشف می کنیم . هر وقت به روز شدید لطفا خبرم کنید . خوشحال شدم از خواندن شما . ممنونم .

    پاسخحذف
  3. ممنون دوست عزیز
    این صفحه از کارهات رو خوندم. تعدادی شون رو دوست دارم. دست مریزاد

    پاسخحذف
  4. سلب می کند

    رویای محالت

    امان زندگی را

    از من
    ..

    پاسخحذف
  5. با اینکه پدیده قطار و آمدنش تو خیلی از شعرها اومده..ولی شما تو این شعر نشون دادین میشه با چند جمله ی ساده به زیبایی از یک سوژه ی تکراری شعری جدید ساخت...و این حکایت از شاعرانگی شما داره... لذت بردم

    پاسخحذف