دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۸

تنت
مثل کاغذی سپید
به سرودن
وسوسه ام می کند

پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸

کوچ خواهم کرد
روزی

از پس پنجره ها
در گذرغازهای وحشی

باد کرده اند

بادبادکها
روی دست دوره گرد
بادی نمی وزد

بی رد پای تو

گم می کنم
راه سرنوشت را

ای کاش برف می بارید


کرمها

پیله کرده اند
آسمان را فتح کنند
وما همچنان
زمین را شخم می زنیم


سیم های برق
آسمان را خط کشی کرده اند
و خدا که مثل من
مشق هایش را ننوشته است



رم کرده است
کودکی ام
سوار بر اسب چوبی



پا به ماه
گذاشت انسان
در یائسگی زمین



دست هایت را

به من بده،
جهان
در حال فروپاشیست


بادها

بی جهت می وزند
سرنوشت من
اندوهبارتر از
تمام کشتی های جهان است

چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۸



چیزی نمانده است

از غرور کوهها
در عصر تله کابین

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸



فرقی نمی کند
با کدامین قطار می آیی
اینجا
تمام ایستگاهها
پر از من است