سه‌شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۸

ناگهان
آرام و بی صدا
دست بر چشمانت می گذارد
و مثل همیشه
پیش از آنکه نامش را حدس بزنی
بازی تمام می شود

دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸

حل شده ام در تاریکی
مثل آواز جیرجیرکی مرده
در شبی عمیق

چهارشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۸

کز کرده ام
چون اتاقم
در گوشه یی از جهان
و کتابهایم را
لای زخم هایی می گذارم
که دهان باز کرده اند
به عمق یک تاریخ

دوشنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۸

بوی نا گرفته ام
شاید مرگ
پیرهنم را عوض کند

شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۸

سوت می کشم
تنهایی ام را
خالی تر از قطاری
که بی تو می آید

دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۸

نه برای صلح
نه برای آزادی
تنها
برای توست

که این کبوتر خونین
این گونه درسینه ام
پرپر می زند

دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۸

تنت
مثل کاغذی سپید
به سرودن
وسوسه ام می کند

پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۸

کوچ خواهم کرد
روزی

از پس پنجره ها
در گذرغازهای وحشی

باد کرده اند

بادبادکها
روی دست دوره گرد
بادی نمی وزد

بی رد پای تو

گم می کنم
راه سرنوشت را

ای کاش برف می بارید


کرمها

پیله کرده اند
آسمان را فتح کنند
وما همچنان
زمین را شخم می زنیم


سیم های برق
آسمان را خط کشی کرده اند
و خدا که مثل من
مشق هایش را ننوشته است



رم کرده است
کودکی ام
سوار بر اسب چوبی



پا به ماه
گذاشت انسان
در یائسگی زمین



دست هایت را

به من بده،
جهان
در حال فروپاشیست


بادها

بی جهت می وزند
سرنوشت من
اندوهبارتر از
تمام کشتی های جهان است

چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۸



چیزی نمانده است

از غرور کوهها
در عصر تله کابین

سه‌شنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۸



فرقی نمی کند
با کدامین قطار می آیی
اینجا
تمام ایستگاهها
پر از من است